نسیم، دانه از دوش مورچه انداخت؛
مورچه، دانه را دوباره بر دوشش گرفت و رو به خدا گفت :
گاهی یادم می رود که، هستی
کاش بیشتر نسیم بوزد …
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 19:9 توسط دلتنگ خدا
شخصی گفت :
الله اکبر و بعد گفت لا اله الا الله محمد رسول الله
و باز گفت سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم
پس گفت سبحانک ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
این شخص اکنون 70000 نیکی را بدست آورده است
" این شخص خود شما هستید "
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 12:7 توسط دلتنگ خدا
از کودکی فال فروش پرسیدم :
چه میکنی؟؟ گفت : ازحماقت انسان ها
تکه نانی در می اورم
اینها از من که در امروز خودم مانده ام
فردایشان را می خواهند.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 12:2 توسط دلتنگ خدا
باید دانست
" جاده های زندگی را خدا هموار می کند
کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ... "
پس اینقدر آه و ناله چرا ؟!
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 12:21 توسط دلتنگ خدا
آهای چشم چران
به من که میرسی سرت را پایین بگیر
از من چیزی جز یک سیاهی تمام قد نمیبینی
برای تو و آن چشم های هیزت چیزی به غیر از وقار ندارم
پس چشمانت را ببند
میدانی؟
شاید این سیاهی چشمت را بزند و نتوانی عروسک های به حراج گذاشته را ببینی
پس چشمانت را به حوالی من که میرسی ببند...
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 10:27 توسط دلتنگ خدا
یک وقت هایی میشود
که خودت را تنها چادریِ کل خیابان می بینی!
لبخند بزن!
رو به آسمان کن و بگو:
خدایا! ممنونم که بهم اجازه دادی
بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم!
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:11 توسط دلتنگ خدا
وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش آنقدر محو تماشای دنیا شدم که
فراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم...
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 17:12 توسط دلتنگ خدا